دورترین 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

اگر جان را خدا داده ست

چــــــــرا چرا باید تو بستانی؟؟

کشتن یک فرد در عوض جرایم و جنایاتی که مرتکب شده است چه با دادگاه و چه بدون دادگاه اعدام نام دارد. در طول تاریخ روشهای مختلفی برای ستاندن جان محکومین به اعدام به کار گرفته شده است. قدیمی ترین روش ها دار زدن، گردن زدن، سوزاندن و غرق کردن بوده و روشهای جدید آن هم شامل تیر باران، صندلی الکتریکی و تزریق داروی مرگ آور بوده است. روشهای قدیمی مانند گردن زدن، آتش زدن و غرق کردن در آب از طریق بستن جسم سنگین به بدن محکوم به اعدام سالهاست در جهان منسوخ شده و فقط در کشورهای بسیار کمی کماکان در جریان است. در واقع روش هایی مانند اتاق گاز و صندلی الکتریکی هم سالهاست در جهان بر چیده شده است. اکنون در کشورهای پیشرفته با اینکه تا حد زیادی حکم اعدام وجود ندارد در مواردی هم که اعدامی در کار باشد با تزریق ماده سمی صورت می پذیرد.

1-دار زدن: مرسوم ترین شیوه اعدام در جهان دار زدن است. در این روش با طنابی ضخیم گردن اعدامی بسته می شود. برای اعدام وی یا زیر پای وی خالی می شود و یا با ابزاری مانند جرثقیل او را بالا می کشند.نکته جالب اینکه بر خلاف تصور عامه افراد اعدامی دار زده شده در اصل به دلیل خفگی نمی میرد بلکه به دلیل ناگهان زیر پایش خالی میشود و از طناب آویزان میگردد مهره های آسه و اطلس وی شکسته و نخاع وی قطع میگردد. البته در مورد اعدامهایی که فرد را با چرثقیل بالا می کشند امکان مرگ در اثر خفگی وجود دارد.

متهم آخرین لحطات زندگی خود را با دلهره سپری می کند ناگهان زیر پایش خالی میشود. طناب قطور تحت وزن بدن وی که سقوط کرده است گردنش را می شکند و او را فلج میکند. در حال خفه شدن است اما بدن را نمی تواند تکان دهد زیرا فلج شده است. پس از حدود ۱۵ دقیقه اعدامی پایین آورده میشود.


برچسب‌ها: اعدام
ادامه مطلب
[ جمعه 26 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در این دومین پست از موضوع معرّفی کتاب وبلاگ، قصد دارم تا یکی از کتاب های مفیدی که خواندن آن را برای هر ایرانی ضروری می دانم؛ معرّفی کنم. نام این کتاب این است: « چرا درمانده ایم؟ » و با عنوان فرعی « جامعه شناسی خودمانی ». نوشته ی آقای حسن نراقی است. ایرانی فهیمی که بنا به گفته ی خودشان به بیش از پنجاه کشور جهان سفر کرده است. به طور خلاصه کتابی است در موضوع نقد رفتار اجتماعی و عادات انسان ایرانی. برای اینکه بتوانیم نمایی از کلیّت مطالب کتاب داشته باشیم؛ در زیر، فهرست فصل های این کتاب را از نظر می گذرانیم:

- با تاریخ بیگانه ایم

- حقیقت گریزی و پنهان کاری ما

- ظاهر سازی ما

- قهرمان پروری و استبدادزدگی ما

- خودمحوری و برتری جویی ما

- بی برنامگی ما

- ریاکاری و فرصت طلبی ما

- احساساتی بودن و شعار زدگی ما

- ایرانیان و توهم دائمی توطئه

- مسؤلیت ناپذیری ما

- قانون گریزی و میل به تجاوز ما

- توقّع و نارضایی دایمی ما

- حسادت و حسدورزی ما

- صداقت ما

- همه چیز دانی ما

- و نمونه هایی دیگر از خلقیات ما

در ادامه ی مطلب، نمونه هایی از متن این کتاب از نظرتان خواهد گذشت:


برچسب‌ها: معرّفی کتاب
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

ژیان لای من

هه ر ده میکه وه کوو مردن

وه ک له زریای کش و ماتی کاتی خه م

باهوری ئاخیک هه ل بکا بو شه پول کردن

 

ژیان لای من

هه ر ده میکه

به قه د ترووکه ی چاوی یاریک

له ئاستی چاوی نازداریک

 

به قه د چورینی سروشکیک

قه تیس مابی

 

وه ک هه نسکی هه تیویک

بو دووری ئاسوی بووکه لیکی جوان

سووچی بازاریک

 

ژیان واتا:

ئه لبومیکی عه کسی مه رگ و ئاخ

ترووکه ی چاو و

چورینی سروشکیک و

هه نسکانی هه تیویک

 

ژیان لای من هه ر ده میکه

به قه د..

بیلیم؟!

نسکه نسکی هه تیویکه..!


برچسب‌ها: شعرهه لبه ست(شعر کردی)
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

هر دمم غم همدم است از هجر آن آرام جان

روز و شب سر در تب است از فکر آن آرام جان


سدّ دندانم به لب طاقت نیارد سیل اشک

بنگرید توفان بحرش مهر آن آرام جان


رسته ام از موج ناآرام جادوی زمان

لیک اسیرم در طلسم و سحر آن آرام جان


حُسن گل را قیمتی بودن بسی دانم محال

تا به بازار خیال است چهر آن آرام جان


بی بصر گم کرده ره در چاه هجرانم صبا

سوی کنعان سویی آر از مصر آن آرام جان


بحر اندوهش نگنجد اندرون جام دل

او جهانی برتر است از شعر «آن آرام جان»


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

زخمم از ردّ پای شلاق نیست

از بودن شلاق است..

منبع تصاویر:

http://www.asriran.com

khodnevis.org


برچسب‌ها: درد نوشته هازندان و شکنجه
[ سه شنبه 23 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

« ای غایب از نظر که شدی همنشین دل   

  می گویمت دعا و ثنا می فرستمت »

 

دیدار آن رخت که مرا زندگانی اســـت    

در آرزو به حال فنا می فرســـــتمت   


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ دو شنبه 22 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

« یک سینه سخن دارم این شرح دهم یا نه »

از شوق   کلام    تو   من  جـــان  نهم یا نه


این آتش هجرانت سوزانده دل و دینم

آخر به جز از میلت بودست گنهم یا نه


ای که به رهم عشقت دامی کرم کرده

زان نی ز غم هجران آیا بِرَهم یا نه


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ دو شنبه 22 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در غروبت این دشت آه سردی کشید

ستاره ها به سوگ نشستند

هوا گریست

پنهان نظری کن ای آفتاب مهر:

کاین دشت

پیر شده است..

منبع: نامعلوم


برچسب‌ها: طبیعتشعر فارسی
[ دو شنبه 22 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

شب هست

ولی تاریک تر از روزگارم نیست

سکوت هست

ولی بی صداتر از شکستنم نیست

غربت هست

ولی غریبانه تر از بودنم در شهر آشنایان نیست

درد هست

ولی دردناک تر از جاودانه بی تو بودن نیست نیست نیست..


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ دو شنبه 22 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

زندگی من شعری است که ردیفش، غم است..


برچسب‌ها: دردنوشته ها
[ دو شنبه 22 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

و اینک من تو را افسانه ای گویم برادر!

- کش شنیدستم ز ره پویی شگفت آور

یکی افسانه کش باور نشاید

تو خود پس تر بر آن صد خنده خواهی زد

که آن را صدهزاران خنده می باید!!


گرم پرسی:

چرا پس با چنین شوخی کز او سودی نخواهد بود

خواهی حرمت اندوه ما را بردرانی؟!

چرا خواهی که سوگ زندگیمان را به لبخندی برآشوبی؟!

به روزهامان چه خورشیدی

به شب هامان چه ماهی، اختری پیداست

به دل کَت میل شوخی، میل خنداندن فتاده؟!

سرت شاید که اندوهش به باد باده ای داده؟!

و یا...؟!


مگو.. آری.. می دانم.. کنون هنگام از افسانه گفتن نیست

کنون میدان رزم زندگی تنگ است

ز هر سو ره فرو بسته

سراسر خاره و سنگ است

آواز قناری بس بدآهنگ است

می دانم..

برایت نسترن، نرگس، بهار و لاله و مریم

چه بی رنگ است..


من نیز

چون تو داغی بر دلم دارم

هزاران ناله از این بودن بی حاصلم دارم

به سوگ زندگی: اشکم

سیه پوشم، خموشم

حسرتم، رشکم

سپهرم آفتابش حالیا دیریست

در چاه شب دیجور افتاده ست

شبم آن اختر و ماهش ز کف داده ست

دگر ردّی ز خندیدن، ز خنداندن

نخواهی یافت در «دل»

- گر نشانی زو به جا مانده ست

به جامم یک جهان اندوه و غم

باری!

به جای خنده ی باده ست..!


ولیکن ای چو من با غم یگانه!

هیچ می دانی:

«حقیقت» این غم و اندوه دیرین است؟!

همین سوگ و همین اشک و همین زهراب شیرین است؟!

که شادی یک شر و یک شور شیطانی ست؟!

که آبادانی از القاب ویرانی ست؟!

که «بودن»، «زندگی» را در «نبودن» در مَغاک مرگ باید جُست؟!

که فردوس سعادت

نک به کنج خلوت ماتمسرای توست؟!


آری!

ای چو من با غم یگانه!

نک که دانستی «حقیقت» را و دانستی که شُکر این

سعادت را هزاران «بار» باید هر دمی،

اینک درنگی..

آی و بشنو از من این کوته فسانه:


خبر آورده ره پویی ز سویی

-که من در پرده گویم این: به پندارم ز خواب آباد!

که گویا در دیاری دورتر از مرزهای این «حقیقت زار»

زندگی رخسار دیگرگونه دارد

اهرمن معنای هر چیزی در آن وارونه دارد!


در آن وادی

«حقیقت» مرده گویا..!

چون غم و اندوه ما در آن غریب است

مردمان هر بامداد از نو همی زایند

در آن سوگ و سرشک و آه و حسرت نیست

در آن

پینه ای بر دست زحمت نیست

که دست بر آسمان و ماه می سایند

 

برای نان،

برای جان،

شگفتا(!) چون نمی گریند..

آنجا مردان هر یک «رهی» در زندگی پویند

- بدان گونه که خود خواهند!!

 

درخت مرگ

- این پرتابگاه باغ مینو یا سقر را

دمادم، هر نَفَس، هر روز و هر شب

بر سر هر کوی و برزن

وه!! نمی کارند!!


به نزد این شگفتی مردمان

هر کس(!!) ز هر رنگ و تبار و کیش و آیین و زبان

شاید

که انسانش بخوانند!

حتی اگر «اهریمن» ما باشد او

باور ندارد آن «حقیقت» را که «ما» گوییم

یا که بر «آدم» نیفتد او به خاک و

یا ندارد او گریبان چاک بهر

قهرمانی کاو به مرگ آمیخت در راه «حقیقت»!!


شگفتا ای برادر!

چون در آن وادی:

حقیقت نام دیگر

رنگ دیگر

بوی دیگر دارد:

آ   ز    ا    د   ی..

منبع عکس ها:

http://www.mehrnews.com

http://www.emiliolopezolivares.com


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ یک شنبه 21 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

ما اغلب کوچه های زندگی خود را طی نمی کنیم

بلکه

کوچه های زندگی دیگران را تی (طی) می کشیم..!!


برچسب‌ها: نکته ها
[ شنبه 20 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

صورت عکست تو آلبوم خیسه دوباره خاطره تو بوسیدم

این سوال بی جواب و از خودم تا حالا هزار دفه پرسیدم

 

با کدوم ترانه باز جون میگیره نبض اون حنجره ی فیروزه

  می دونم بدون تو فردای من رنگ خاکستری دیروزه

   

من تشنه مثل خورشید بی سرزمین تر از باد

 کولی تر از ترانه بی پرده مثل فریاد

 

تنهاتر از سکوتم روشن تر از ستاره

عاشق تر از همیشه با من بخون دوباره

 

پلکای پنجره رو وامیکنم تو کوچه زمزمه ی مهتابه

 همه ی پنجره ها خاموشن انگار این کوچه ی خلوت خوابه  

 

بی صدا اسمتو فریاد میزنم هق هقم حنجره مو میبنده

دوباره دستای نامرئی شب پلکای پنجره مو میبنده

 


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ شنبه 20 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

نه برای همیشه

نه برای یک سال

نه برای یک روز

نه برای یک ساعت

تنها برای یک لحظه

ای کاش

برایت

بی نقاب فریاد می زدم خویشتن واقعیم را

در جمله ای

فقط در

جمله ای..


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ جمعه 19 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

شماری از دارندگان نوبل صلح و دیپلمات‌های بازنشسته خواستار مداخله ی شورای امنیت برای توقف خشونت‌ها در سوریه شدند. امضاکنندگان این بیانیه خواستار تصویب قطع‌نامه‌ ای در شورای امنیت سازمان ملل شده‌اند که حکومت سوریه را متعهد کند تمامی حملات غیرقانونی علیه مردم را متوقف کند، همه ی زندانیان سیاسی را آزاد و شرایط ارائه ی کمک‌های انسان دوستانه ی سازمان‌های مستقل و بی‌طرف به مردم سوریه را تسهیل کند.‎..

و آنچه لاجرم به جایی نرسد

فریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد

است..

منابع:

هراز نیوز

ایران امروز


برچسب‌ها: فتودردسرکوب
[ جمعه 19 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

       رازما روزی به عالم بر شود         
آن شود هر کودکی از بر شود

 

خیزد آن توفان کز او دریای  غم  

این چنین  آرامشش دیگر  شود


خلوتی کاو بودم اندر درد عشق
  چون رسد رسواییم آخر شود


خون دل در عشق او چون شد چه باک
خون سر هم گر در این ساغر شود


طالعت جز شب نباشد ای شب ار

آسمان پوشیده از اختر شود


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ جمعه 19 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اینجا تهران است؛ پایتخت رویا‌ها و افسانه‌های واقعی. ساعت روی‌‌ همان اعداد همیشگی چرخ می‌زند و هوا نیز‌‌ همان هوای دود‌ گرفته همیشگی است اما شاید هیچگاه تهران را از این نما ندیده باشید… اصلا نگران نباشید گرانی نداریم و امسال 10% کاهش قیمت داریم

تی‌شرت‌های ارزان ۲۰۰ هزار تومانی!
پاساژ جام‌جم یکی از مکانهایی ست که می‌تواند رنگ چهره‌تان را عوض کند. این پاساژ درست مقابل سازمان صدا و سیما یا‌‌ همان تلویزیون ملی قرار دارد؛ یعنی جایی که مدیران دولتی روبه‌روی دوربین آن می‌نشینند و می‌گویند همه چیز خوب است و هیچ مشکلی در اقتصاد ایران وجود ندارد.
وارد پاساژ که می‌شوی، بوتیک‌ها گوش تا گوش یک سالن بزرگ را پر کرده‌اند. در این پاساژ، ارزان‌ترین کالا تی‌شرت است که می‌توان با قیمت ۲۰۰ هزار تومان خریداری کرد؛ البته تی‌شرت صد هزار تومانی نیز در این پاساژ پیدا می‌شود ولی فروشندگان شما را از خرید کالاهای بی‌کیفیت منع می‌کنند!
ارزان‌ترین شلوار جین این پاساژ، ۴۵۰ هزار تومان و ارزان‌ترین کمربند‌ها صد هزار تومان قیمت دارند. شما می‌توانید هر پیراهن را نیز در این بازار حداقل ۲۰۰ هزار تومان خریداری کنید.
هر جفت کفش در این پاساژ تا سه میلیون تومان هم قیمت دارد؛ البته کفش ۲۰۰ هزار تومانی نیز هر از گاهی در ویترین این پاساژ خودنمایی می‌کند اما به نظر می‌رسد مشتریان تمایلی برای خرید آن ندارند.
یکی از فروشندگان این پاساژ می‌گوید: «مشتریان کفش در این پاساژ به طور میانگین کفش‌هایی بالا‌تر از یک و نیم تا دو میلیون تومان خریداری می‌کنند»
ارسلان که حدود ۳۰ سال دارد، ادامه می‌دهد: «این قیمت‌ها خیلی هم بالا نیست و افراد زیادی هم متقاضی خرید این اجناس هستند»
او همچنین می‌گوید که «هر کسی نباید برای خرید به این پاساژ بیاید چون اینجا جای هر کسی نیست»

 پاساژ مریم آخر دنیاست!
می‌گوید شما مرا سیاوش صدا کنید. به او می‌گوییم ما از پاساژ جام‌جم می‌آییم. می‌خندد و می‌گوید: «آنجا همچنین رونقی ندارد اما اینجا آخر دنیاست باید پول‌های خود را بگذارید و بروید»
در این بازار یک پیراهن مردانه حداقل ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. فروشندگان همه یکصدا می‌گویند اجناسشان از بهترین‌های دنیاست ولی به سختی می‌توان این ادعا را باور کرد.
سیاوش در مورد مشتریان خود می‌گفت: اکثر مشتریان من از جوانان متمول شهر هستند که یا برای تفریح یا برای چشم و هم‌چشمی از این بازار خرید می‌کنند»
کمی سخت است که باور کنیم در این بازار، شلوار پارچه‌ای تا یک و نیم میلیون تومان قیمت دارد یا کفش زنان با مارک گوچی و مانگو و زارا هر کدام با حداقل ۹۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسند.
کیف‌های زنانه نیز در این بازار ۸۰۰ الی ۸۵۰ هزار تومان قیمت دارند و در برخی مغازه‌ها کفش‌های زنانه دو میلیونی نیز پیدا می‌شود.
فروشندگان کیف و کفش زنانه می‌گویند برخی افراد در این بازار فقط در یک پروژه خرید بیش از ۱۳ الی ۱۴ میلیون کیف و کفش یا البسه دیگر خریداری می‌کنند. شال‌های مردانه شاید ارزان‌ترین کالای این پاساژ باشد که می‌توان با ۱۸۰ هزار تومان صاحب یک شال شد.

بیرون؛ شما خریدار نیستی!
اما کمی آن‌سو‌تر از پاساژ مریم، پاساژ محمودیه قرار دارد که به قطب ساعت‌های لوکس پایتخت مشهور است. از مریم که در نوک بینی خیابان فرشته قرار دارد به پاساژ محمودیه می‌رویم؛ جایی که در‌‌ همان بدو ورود یکی از مشتریان مقابل پرسش ما می‌گوید: «شما خریدار نیستید» و با لبخندی تلخ ما را به بیرون مغازه هدایت کرد.
در اینجا زمان روی قیمت‌ها ایستاده است. ساعت کمتر از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در این پاساژ پیدا نمی‌شود و ساعت‌های تگ هویر و رولکس با قیمت‌های ۴۰ میلیون تا ۱۷۰ میلیون تومان پشت ویترین خودنمایی می‌کنند.
بالاخره این هم بخشی از شهر ماست. جایی که در آن خط فقر یک میلیون تومان است و حداقل حقوق کارمندان و کارگرانش به ۴۰۰ هزار تومان نمی‌رسد ولی می‌شود ساعت‌های رولکس ۱۷۰ میلیون تومان هم پیدا کرد.

  یاد بازار مسکن می‌افتیم، جایی که در آن رویای خانه‌دار شدن سر به فلک می‌زند و به اندازه قیمت تنها یک ساعت ۴۰ میلیون تومان می‌توان در آن صاحبخانه شد.
دوباره از روبه‌روی پاساژ جام‌جم رد می‌شویم و از مقابل نرده‌های تلویزیون ملی عبور می‌کنیم. شاید‌‌ همان لحظه یک مدیر اقتصادی به دوربین‌ها می‌گوید: فاصله طبقاتی نداریم، شایعه نسازید..

حالا شما اگر نظری دارید حتما بگذارید..

به نقل از:http://farsitools.mihanblog.com


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ پنج شنبه 18 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه تر کن

 ز آه شرر بار ، این قفس را

بر شکن و زیر زبر کن

 

بلبل پر بسته ز کنج قفس درا

نغمه ی آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه ی این خاک توده را

پر شرر کن

 

ظلم ظالم ، جور صیّاد

آشیانم ، داده بر باد

ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت

شام تاریک ما را سحر کن !

 

نو بهار است ، گل به بار است

ابر چشمم ، ژاله بار است

این قفس ، چون دلم ، تنگ و تار است

 

شعله فکن در قفس ای آه آتشین

دست طبیعت گل عمر مرا مچین !

جانب عاشق نگه ای تازه گل ، از این

بیشتر کن ! بیشتر کن ! بیشتر کن !

مرغ بیدل ، شرح هجران ،

مختصر ، مختصر کن !

 


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ دو شنبه 15 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

دیشب جوانی اهل روستای هانه گرمله، از توابع شهرستان پاوه در یکی از بیمارستان های کشور بر اثر سوختگی شدید جان داد. می توان گفت:

تقدیر بود. اتّفاق بود. سرنوشت بود. بدشانسی بود. عمرش به سر رسیده بود. خواست خدا بود و هزاران فلسفه ی دیگر..  ولی بگذارید کمی از نزدیک در این رخداد دقیق شویم:

جوان یاد شده مدتی پیش، با یک ماشین حامل سوخت قاچاق شب هنگام دچار آتش سوزی شد و سرانجام بر اثر سوختگی های شدید فوت کرد. این چکیده ی خبر است. شاید تمام فلسفه ها و توجیهات بالا نیز درست باشند. ولی.. ولی آیا می توانیم از از این پرسش کناره بگیریم که چرا باید این جوان سوخت قاچاق کند؟؟ آیا او نمی توانست در جایگاهی شایسته به کار و حرفه ای شرافتمندانه و البته با امنیت بیشتر اشتغال داشته باشد؟ خوب بگذارید منصف باشیم و بگوییم چرا می توانست ولی شاید نمی شد.. او سرشار از نیروی جوانی بود. سرشار از توان های نهفته و استعدادهایی بود که هر کدام شاید می توانست فرصتی برای ساختن یک زندگی کامل باشد.  پس می توانست. ولی چرا نمی شد؟ چرا ماجرای زندگی کوتاهش اینگونه به پایان رسید؟ و.. و پاسخ این پرسش ها را کجا باید جُست؟ در روزنامه؟ در تلویزیون؟ در ماهواره؟ در میزگردها؟ در مجلس؟ در دولت؟ در گاوصندوق های سوییس؟ در قانون؟ در تاریخ؟ در فرهنگ؟ در اقتصاد؟ در سیاست؟ در مذهب؟ در تعصّب؟ در شعار؟ در دشمنی با جهان؟ در انرژی هسته ای؟ در گرانی؟ در بیکاری؟ در اعتیاد؟ در گرسنگی؟ در فساد اداری؟ در دزدی های هزار میلیاردی؟ در دروغ؟ در مدرسه؟ در دانشگاه؟ در کجا؟؟؟ در کجا باید جست؟؟

آری.. دیشب یک نفر مرد

ولی قیمت نان گندم چند برابر شده است و

دیگر خوب نیست.. نیست.. نیست..

منابع عکس ها:

http://www.fardanews.com

makoran.blogsky.com

http://www.torkiye.com

http://zahedan.irna.ir

 


برچسب‌ها: فقر
[ جمعه 12 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

« به نام آفریننده ات »

 

شنو این راز من ای

شب:

که بر من پرتو صد مهر رخشانی

اگر میرم، برایم ساغر جانی

فسوس امّا نمی دانی.. نمی دانی

که در هر آن هزاران روز روشن را

هزاران نوبهار و آسمان ها گل به گلشن را

هزاران هستی لبریز مستی را

به پای ظلمتت قربان همی سازم

اگرجانم، جهانم یا اگر حتّی خدایم را

به این افشاگری من جمله دربازم :

بدان اینک تو این رازم..


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ پنج شنبه 11 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 23 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب