دورترین 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

به گزارش تکناز به نقل از ایسنا بامداد اواخر اردیبهشت‌ماه سال گذشته مردم روستای «برات‌آباد» شهرستان بم با صدای فریادهای «كمك» زنی جوان روبرو شدند كه بلند فریاد می‌زد كه «سوختم» و از مردم درخواست آب می‌كرد، هرچند همسایه‌ها در لحظات اولیه تصور می‌كردند كه این زن 24 ساله دچار برق‌گرفتگی شده است اما هنگامی كه صورت تخریب شده او و دختر دو و نیم ساله‌اش را دیدند متوجه شدند كه این زن قربانی اسیدپاشی شوهر معتادش شده است.

 منبع:
http://www.taknaz.ir
و من پس از دیدن این تصاویر و آگاهی از مشروح خبر، ضمن تأثر شدید، پنج بار متأسف شدم:
1-برای مملکتی که اعتیاد در بین مردمانش حکمفرمایی می کنه و هیچ مسؤلی کمرش زیر بار دین و انجام وظیفه و مسؤلیتش خم نمیشه و خم به ابرو نمیاره
 
2-برای جامعه ای که در سراشیبی تند سقوط اصول اخلاقی و انسانی قرار داره و زعما و دولتمرداش همه ی دغدغه و اندیشه شون شده یک چیز هسته ای و سرزمین های گرم زیتون
 
3-برای دادگاهی که نمی تونه تشخیص بده یک آدم شیشه ای و معتاد مطلق، صلاحیت و لیاقت سرپرستی یک خانواده رو نداره
 
4-برای قانونی که طبق ماده ی 220 اون، پدر یا جد پدری می تونن فرزند و یا نوه شونو بدون هیچ ترسی بکشن و جان یک انسان رو بگیرن.
 
5- برای پدر و شوهری که روی صدام و بن لادن و پینوشه و کارادزیچ و قذافی و هیتلر و تیمور لنگ و هزاران جنایت پیشه ی دیگه رو سفید کرد..

6- و برای این مادر و دختر............. واژه ی «تأسف» چه عادلانه بی معناست...!


برچسب‌ها: فتودردخشونت علیه زنانکودک آزاریاعتیاد
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

خرمشهر پس از سی سال همچنان خونین شهر است. اما این بار از:

خووووووووووووون دل




برچسب‌ها: جنگفتودرد
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

بر طبق آنچه در بخش پیشین گفته شد این مطلب ثابت گردید که اگر امروزه بر سر راه تحصیل زنان کرد در امر تحصیل مشکلات کمتری وجود دارد، نه بدان دلیل است که در فلسفه ی «دفاع از ناموس» ارزش انسانی زن به رسمیت شناخته شده است؛ بلکه این امر معلول عوامل دیگر است. مدافعان سنت «دفاع از ناموس» هرگز نمی توانند تئوری ارزشمندی زن کرد به عنوان یک انسان را در چارچوب این سنت ثابت نمایند چرا که افزون بر آنچه در رد این مدعا گفته شد دلیل مهم دیگری را نیز که می توان اقامه نمود، مسئله ی «قتل های ناموسی» است که این موضوع در چند سال اخیر بحث های بسیاری را در جراید برانگیخته است. البته این معضل، خاص منطقه ی جغرافیایی و فرهنگی کردستان نیست و در میان قومیت های دیگری نیز همچون الوار در ابعاد تکان دهنده ای دیده می شود. به راستی با کدام منطق فراسنتی این جنایات قابل توجیه و دفاع می باشند؟ آیا در این مورد مدعیانِ «ارزشمندی زن در چارچوب فرهنگ بومی» قادر به ادای کوچکترین توضیحی هستند؟ آیا در اینجا جز آنکه بگوییم با یک جنون شدید مردسالارانه ی توأم با حس مالکیّتی سادیسمی آن هم در پوشش آبرو و شرف و ناموس و... روبرو هستیم؛ توضیح دیگری وجود دارد؟ به جرئت می توان گفت این پدیده ی زشت و غیر انسانی خود به تنهایی دلیلی کافی است بر علیه مدعیان به گونه ای که ما را از بررسی های بیشتر پیرامون تضییع حقوق زنان کرد بی نیاز می گرداند. متأسفانه عمق فاجعه از اینجا بیشتر آشکار می شود که مشابهت و یکسانی برخی از تابوهای فرهنگ بومی با باورهای مذهبی موجب گردیده که حتی دستگاه های امور قضایی در قبال این جنایات بسیار منفعلانه رفتار نموده و با عملکرد ضعیف خود در واقع مهر تأییدی بر این مجازات های خودسرانه بگذارند. مثلاً طبق ماده ی 226 از قانون مجازات اسلامی «قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعاً مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند.»(گرجی نژاد،1375،ص51) بنابراین چنانچه قاتلی بتواند برای اقدام خود دلیلی شرعی بیابد و آن را توجیه نماید؛ می تواند از مجازات قصاص خود را نجات دهد. در ماده ی 220 از همین قانون آمده است: «پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت دیه ی قتل به ورثه ی مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد.»(همان،ص50) بدین ترتیب صراحتاً به پدر و جد پدری مجوّز قتل فرزند یا نوه ی پسری داده شده است و شاید یکی از تازه ترین موارد اجرای این قانون، ماجرای قتل فرشته ی نجاتی بود که به وسیله ی پدرش به قتل رسید و طبق اخبار، قاتل نیز پس از مدتی از زندان آزاد گردید.



برچسب‌ها: نقد
ادامه مطلب
[ دو شنبه 8 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 به هر صورت آنچه تاکنون در ضمن دو بند پیشین گفته شد، توضیح کلّی دستاویزهایی بود که مدّعیان وجود برابری حقوق انسانی زن و مرد در جامعه ی ما برای رهایی از تناقض آشکار بین مدّعاهای خود و واقعیّات موجود به آنها متوسّل می گردند. در ادامه می خواهیم دلایل این مدّعیان را نیز به طور مختصر به بوته ی نقد بگذاریم تا مشخّص گردد که به راستی این دلایل چه چیزی را ثابت می نمایند. ادعای ایشان یا چیز دیگری را؟ و نیز آیا در کنه ادلّه و مدارکی که ارائه می دهند؛ آیا نشانی از باور به برابری حقوق زن و مرد هر چند به صورت تئوریک وجود دارد یا خیر. با توجه به مواردی که قبلاً به عنوان دلایل مدعیان عنوان گردید، در اینجا می توان موارد مذکور و مشابه را کلاً در تحت دو عنوان طبقه بندی کرد:

  - ظواهر رفتاری در آداب و رسوم معمول 

منظور از ظواهر رفتاری در اینجا آن نوع رفتارهای عمومی و قابل مشاهده در خصوص زن در سطح جامعه است که به ظاهر نشان دهنده ی احترام و ارزشی حتی بیشتر از آنچه یک مرد از آن برخوردار است می باشند که البته این رفتارها نیز انگشت شماراند. ولی مهمترین آنها که پیشتر نیز بدان اشاره شد، و به جرئت می توان گفت بررسی درونکاوانه و همه جانبه ی آن به تنهایی محتاج تحقیقی گسترده بوده و حتی آنالیز مختصری نیز ارتباط مستقیم آثار آن را برای نمونه با مسائل قضایی نشان می دهد؛ تعصّبات و حساسیت هایی است که زیر نام «دفاع از ناموس» پیرامون زن وجود دارند. جدا از تمام آن نقدهایی که در نگاه نخست در خصوص این مسئله به ذهن هجوم می آورند؛ این نکته ی برجسته قابل توجه است که حساسیت در روح مرد کرد نسبت به «دفاع از ناموس» به حدی شدید و پیشینه ی این حس در تاریخ کرد به حدی مدید و طولانی است که نه تنها از افتخارات بسیار درخشان قومی به حساب می آید بلکه حتی بعضاً در جامعه ی کرد به عنوان یکی از خصایص نژادی(!) اکراد از سوی کسانی نیز مطرح می گردد. پرسش اینجاست که به راستی آیا این حساسیت های شدید و این تعصّبات شگفت آور به دلیل ارزشی است که زن به عنوان یک انسان در جامعه ی کرد از آن برخوردار است؟و البته عدم اصالت پاسخ مثبتِ مدعیان به این پرسش، به سادگی قابل تحقیقی منطقی است.


برچسب‌ها: نقد
ادامه مطلب
[ دو شنبه 8 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 مقدّمه:

« تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حیثیّت، کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.»(جانسون، 1377، ص90) اگر از واژه ی «برادرانه» در این نخستین ماده از منشور جهانی حقوق بشر که البته می توان آن را گرته برداری از فرهنگ مردانه دانست، صرفنظر کنیم؛ آهنگ کلمات دیگر و در کل محتوای متن، به گوش زنان طنینی خوش دارد: آزادی، کرامت، حقوق، برابری و آخر سر هم عقل و وجدان..

به راستی در قالب این واژگان چه تاریخی نهفته است و چه آرامشی از دریچه ی این الفاظ هویداست! اما..  اما افسوس!.. افسوس که باید تردید داشت!

بحث از سوژه ای خاموش و شاید به عبارتی بتوان گفت فراموش شده یعنی زن کرد چندان آسان نیست. خصوصاً آنکه اگر شرایط طوری باشد که نتوان بی پیرایه و بدون ملاحظاتی مرسوم در این رابطه سخن گفت. آنچنانکه انگار تداوم خاموشی و فراموش شدگی وی ناشی از وجود تعمدی باشد. به هر حال تسلیم شدن و سکوت اختیار کردن درباره ی چنین موضوع مهمّی نیز راه معقولی به نظر نمی رسد. از این رو نویسنده در این مختصر می کوشد به اجمال وضعیّت زن کرد را از دیدگاهی فمینیستی مورد بررسی قرار داده و به نقد مواضع فرهنگ موجود در قبال زن بپردازد.

 


برچسب‌ها: نقد
ادامه مطلب
[ دو شنبه 8 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

فنجانی که لیدی گاگا در آن چای نوشیده بود به قیمت 47 هزار پوند به فروش رفت.
این فنجان تنها یکبار توسط این ستاره موسیقی امریکا مورد استفاده قرار گرفت اما همین مسئله کافی است تا طرفداران وی هزاران دالر برای تصاحب آن هزینه کنند.     
گفته می شود که خرید این فنجان حدود 1300 درخواست داشته است اما امروزه بالاخره صاحب اصلی این فنجان طی یک مزایده مشخص شد و مبلغ 6 میلیون ین برای داشتن این فنجان پرداخت کرد.
این فنجان از جنس چینی بوده و لیدی گاگا در کنفرانس در توکیو در سال 2011 از آن چای نوشیده است. وی این پول را برای کمک به مردم آسیب دیده از سونامی سال گذشته صرف خواهد کرد.
وی به خبرنگاران گفته بود که این فنجان با جای روژلب وی روی آن به زبان ژاپنی نوشته شده است ما برای جاپان دعا می کنیم به همراه امضای او بسیاری از نیازمندان را همراهی خواهد کرد.

http://www.pamirpress.comمنبع خبر

و اکنون چشمانی که امیدوارانه به دنیایی می نگرند که در آن 6 میلیون ین، برای یک فنجان خالی پرداخته می شود:

این سه خواهر با ظاهری شبیه به گرگ، در هندوستان زندگی می کنند. ساویتا  ۲۳)ساله )، مونیشا ( ۱۸ ساله ) و ساویتری سانگیل ( ۱۶ ساله ) نام های این ۳ خواهر است.

اما این سه خواهر به دلیل نداشتن پول کافی، نمی توانند از دست این موهای اضافی خلاصی پیدا کنند. این خواهران خواستار کمک مردم برای رهایی از این دردسر شده اند، چون معتقدند که این ظاهر ترسناک، مانع ازدواج آنها در آینده خواهد.

 

منبع:

http://www.shadaneh.com 


برچسب‌ها: هم گوهران کمک
[ یک شنبه 7 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

هر آغازی را انجامی است و هر طلوعی را غروبی


برچسب‌ها: طبیعت
[ شنبه 6 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


دكتر محمد مصدق دو پسر و سه دختر داشت. دو تا از دختر ها ازدواج كردند كه یكی همسر دكتر احمد متین دفتری شد كه در حادثه ی هوایی نزدیك تهران از بین رفت، دومی ضیاء اشرف كه با خانواده ای معروف ازدواج كرد و سومی خدیجه است. فرزندان ذكور دكتر مصدق غلامحسین و احمد بودند كه غلامحسین متخصص زنان بود و احمد تا معاونت راه رسید و اما سرگذشت خدیجه كه پس از كودتای 28 مرداد دچار بیماری روحی شدید شد. دكتر مصدق تا واپسین دم حیات نگران خدیجه بود و به بچه های خود توصیه كرد كه مواظب وی باشند. تا موقعی كه دكتر غلامحسین و احمد پسران وی حیات داشتند مواظب او بودند و هزینه ی درمان او را تأمین می كردند ولی اكنون دختر دكتر مصدق، فرزند نخست وزیر ملی و قهرمان ایران، تنها و فرسوده و فقیر در گوشه ی یكی از آسایشگاه های دولتی سویس در میان عده ای بیمار روانی با هزینه ی دولت سویس به سر می برد، زهی تأسف..

یكی از ایرانیان كه با دختر دكتر مصدق دیدار كرده بود در نامه ای می نویسد:

به نام یك ایرانی دل سوخته كه از این آسایشگاه بازدید كرده و از نزدیك با خدیجه به گفتگو نشسته است، به شرح این دیدار می پردازم:

« در جستجو برای یافتن خاطره هایی از مصدق، در سویس خانه ای را پیدا می كنم كه مصدق دوران دانشجویی اش را در آن گذرانده است. می كوشم اطلاعات بیشتری كسب كنم كه می شنوم دختر وی خدیجه مصدق، آخرین و تنها بازمانده ی خانواده ی قهرمان ملی، سالهاست كه در آسایشگاه بیماران روانی نوشاتل، به هزینه ی دولت سویس در نهایت فقر و تنگدستی به زندگی ادامه می دهد.
بالأخره با آسایشگاه بیماران روحی تماس می گیرم. با بی اعتنایی پرستاری مواجه می شوم كه می پرسد: "چه نسبتی با وی دارید؟" می كوشم برای وی توضیح دهم كه‌ "پدر این بانوی سالمند نخست وزیر ملی ایران بوده است و خدمات او به كشورش هرگز از خاطر میلیون ها ایرانی نمی رود و به همین دلیل است كه می خواهم دختر وی را ببینم." پرستار با لحنی استهزاء آمیز می خندد و از پشت تلفن می گوید پس چرا ایرانیان از این دختر قهرمان ملی سراغ نمی گیرند و بالاخره می گوید باید از پزشك معالج وی اجازه بگیرم. پس از چند لحظه اجازه ی ملاقات می دهد. می پرسم چه چیز هایی لازم دارد تا برایش
تهیه كنم و قرار ساعت 5 بعد از ظهر را می گذارم.
در وقت تعیین شده به آسایشگاه سالمندان می روم. به دفتر می روم و می گویم برای ملاقات چه كسی آمده ام. دكتر به پرستار دستوراتی می دهد.
چند لحظه بعد پرستار با بانویی سالخورده كه باید بین 60 تا 70 سال داشته باشد، وارد می شود. به طرفش می روم و به او ادای احترام می كنم. احساس می كنم این ادای احترام از جانب میلیون ها ایرانی تقدیم مصدق می شود كه هنوز خاطره ی فداكاری های او را فراموش نكرده اند. پرستار می پرسد: "می خواهید در اتاقش صحبت كنید یا همین جا؟" پاسخ را به او واگذار می كنم. خدیجه دختر دكتر مصدق می گوید همین جا. دسته گلی را كه برای او آورده ام می گیرد به او می گویم كه ایرانی هستم و اگر كاری دارد حاضرم برایش انجام دهم. اما فقط تشكر می كند. پس از چند لحظه بی آنكه چیزی بخواهد یا حرفی زده باشد، فقط یك بار دیگر تشكر می كند و از اتاق بیرون می رود. وقتی شماره ی اتاقش را می پرسم، می ایستد و شمرده می گوید "صد و هفده." بعد خدا حافظی می كند و دسته گل را پس می دهد. می پرسم "مگر گل دوست ندارید؟" پاسخش فقط تشكر است. به عقیده ی من این درست ترین پاسخی بود كه او داد. زیرا 49 سال از احوال تنها بازمانده ی مصدق قهرمان ملی بی خبر بوده ایم و او را به حال خود رها كرده ایم و به عنوان یك ایرانی او را فراموش كرده ایم."
با بغضی جان سوز در گلو به دفتر آسایشگاه بر می گردم، دسته گل را به پرستار می دهم. می گوید: "چه شانسی!"
علت بیماری اش به سال 1319 برمی گردد. عصر روز پنجم تیر ماه سه نفر در تجریش در باغ معروف کاشف السلطنه که دکتر مصدق برای زندگی همسر و فرزندانش اجاره کرده بود، می روند و سراغ او را می گیرند. دکتر مصدق دو روز پیش از آن برای دیدار با خانواده اش از احمد آباد به تهران آمده بود. مصدق از 1306 که در واقع مغضوب رضا شاه شده بود به تبعید خود خواسته تن داده بود و در ملک خود در احمد آباد به کشاورزی مشغول بود. سه نفر را می پذیرد. یکی رئیس کلانتری تجریش و دو نفر مامور مخفی شهربانی بودند... او را بازداشت می کنند و در 17 تیر قرار می شود او را به مشهد بفرستند تا به بیرجند برده شود. خانواده ی او برای آخرین دیدار جلوی ساختمان شهربانی میروند. خدیجه هم که 13 سال دارد با آنهاست. مصدق را می آورند او را کت بسته و طناب پیچ کرده بودند. خدیجه که همیشه پدر را در کسوت و شرایطی دیگری دیده بود وقتی او را در چنین وضعی می بیند که طناب پیچ شده و از خشم فریاد می زند ناله ای می کند و بیهوش می شود. این سر آغاز بیماری اوست که حواسش را به کلی از دست می دهد و حتی معالجه در سویس هم کار ساز نمی شود.
از این پرستار می پرسم هزینه ی نگهداریش چگونه تأمین می گردد؟ پاسخ او مثل پتكی بر سرم فرود می آید. هیچ كس برای وی پولی نمی فرستد. "تمام اعضای خانواده ی او مرده اند. ما به سفارت ایران اطلاع دادیم و از آنها خواستیم كه مخارج وی را تأمین كنند، ولی قبول نكردند و پاسخی ندادند. در حال حاضر آسایشگاه بر خلاف رسم جاری خود علاوه بر تحمل مخارج وی ماهانه حدود صد فرانك هم به وی می پردازد تا اگر چیز خاصی لازم داشته باشد تهیه كند." پرستار اضافه می كند من تعجب می كنم " ایران یك كشورثروتمند است و همین حالا هم دولت ایران دارد یك رستوران 6 میلیون فرانكی در ژنو میسازد، ولی برایش دشوار است هزینه ی یك بیمار را بپردازد. مگر شما نمی گویید پدر وی نخست وزیر بزرگی در تاریخ ایران بوده است؟!"
با قلبی پر از اندوه از آسایشگاه خارج می شوم. كنار دریاچه به ساحل چشم می دوزم. به یاد مردی می افتم كه در دوران نخست وزیری اش حتی از دریافت حقوق ماهانه خودداری می كرد و سفر های خارجی اش را با هزینه ی خودش انجام می داد.
به هر حال واقعیت این است كه هم اكنون خدیجه ی مصدق در شرایط نامساعد اما با وقار و آرامش در یك آسایشگاه روانی بدون هیچ گونه در آمدی در سویس روزگار می گذراند و مهمان دولتی بیگانه می باشد. »


"بر گرفته از كتاب دكتر محمد مصدق نوشته ی محمود ستایش"

 

 

منبع:انجمن علمی پردیس-کوروش کبیر-http://forum.pacyrus.com


برچسب‌ها: پراکنده ها هم گوهران کمک
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

تنها دشمنان حقیقت را می گویند. دوستان و عاشقان مدام دروغ می گویند، زیرا گرفتار تار عنکبوت احساس وظیفه اند.

"استفان کینگ"


جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.

دکتر محمود حسابی


برچسب‌ها: نکته ها
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

غم قفس به کنار. آنچه عقاب را پیر می کند. پرواز زاغ بی سرو پاست.

(چه زیبا گفته آن نامعلوم..!)


برچسب‌ها: نکته ها
[ سه شنبه 2 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

  روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

  

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت 

امروز همه ملک جهان زیر پر ماست

 

بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز 

می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست

  

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

  

بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید  

بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست

 

    ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی     

تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست

  

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز  

  وز عرش مر او را به سوی خاک فرو کاست

 

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی

بگشود پر خویش سپس از چپ و از راست

  

گفتا: عجب است این که ز چوبی و ز آهن 

این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست؟

  

بر تیر نظر کرد و پر خویش بر او دید 

گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست!


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ دو شنبه 1 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

آنهـــــــــــــــــــــا:

تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۰

وزیر انرژی و تغییرات آب و هوایی دولت انگلیس به علت ارتکاب تخلف رانندگی مجبور به استعفا از سمت خود شد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از اسکای نیوز، "کریس هون" وزیر انرژی و تغییرات آب و هوایی انگلیس اخیرا در اقدامی غیرقانونی برای جلوگیری از ممنوعیت رانندگی، همسرش را به جای خود در ارتکاب تخلف از سرعت مجاز معرفی کرده است.

بر این اساس، پس از اثبات این مسئله توسط دادستانی انگلیس وزیر انرژی این کشور مجبور به استعفا از سمت خویش شد.

خاطرنشان می شود در انگلیس و برخی دیگر از کشورهای اروپایی قوانین راهنمایی و رانندگی با سختگیری ویژه ای اعمال می شود.

منبع خبر: http://www.tabnak.ir و دیگر رسانه ها

 

مــــــــــــــــــــــــــــا:

طی سالهای پس از انقلاب یکی از مهمترین مشکلات اقتصادی رانت خواری و اختلاس در سیستم اقتصادی بوده که همواره مبارزه با این مفسدین شعاری مهم برای تبدیل شدن به یک چهره محبوب بوده است.

در این بین برخی پروندهای اقتصادی وجود دارد که در نوع خود کم سابقه به نظر می رسند که در ذیل به بررسی برخی از این پرونده ها می پردازیم.

بزرگترین اختلاس ایران در بانک صادرات
فاضل خداداد، کارمند ساده بانک صادرات که در سال ۱۳۷۴ بزرگترین اختلاس ایران را رقم زد.

وی با همکاری مرتضی رفیق دوست توانست ۱۲۳ میلیارد تومان از بانک صادرات اختلاس کند و نام خود را برای همیشه در لیست بزرگترین اختلاس کنندگان کشور جای دهد.

مجموع اختلاس وی برابر با ۴۶۷ میلیون دلار بود.(دلار در سال ۷۳ که اختلاس رخداد برابر با ۲۶۳ تومان بود)

زمانی که پرونده وی بررسی شد کسی گمان نمی کرد که امکان شکستن رکورد وی وجود داشته باشد اما فردی با نام "الف خ" در سال ۹۰ ثابت کرد که سیستم بانکی کشور آنقدر آشفته است که می توان رکوردهای بزرگتری در این حوزه ثبت کرد.

رییس دادگاه خداداد، محسنی اژه ای بود که وی را مفسد فی الارض دانسته و دستور اعدام وی را صادر کرد.

این شاید اولین اعدام اقتصادی در کشور محسوب می شد و انتظار می رفت تا پس از آن مبارزه با مفسدین اقتصادی رنگ و بوی بیشتری به خود بگیرد.

پرونده ای با رشوه های کلان
هیچکس فکر نمی کرد یک دستفروش بتواند بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان اختلاس کند اما شهرام جزایری عرب این موضوع را تبدیل به واقعیت کرد.

در نیمه اول دهه ۸۰ بود که خبر پرونده یک اختلاس بزرگ و رشوه های کلان افکار عمومی را به خود جذب کرد.

شهرام جزایری عرب اگر چه نتوانست رکورد خداداد را در اختلاس بشکند اما این جوان ۲۹ ساله همیشه خندان، که فعالیت اقتصادی خود را از دستفروشی آغاز کرد بود به دلیل پرداخت رشوه به برخی از مسولان معروف شد.

جزایری عرب ۱۲۴ میلیون دلار اختلاس را تا سال ۸۰ در پرونده خود درج کرد.

وی بر اساس حکم دادگاه به ۱۴ سال زندان، ۱۰ سال تبعید و ۱۰ سال محرومیت از فعالیت اقتصادی و جریمه نقدی محکوم شد.

علت اختلاف در حکم دادگاه جزایری با خداداد مشخص نیست.
گفتنی است : شهرام جزایری تنها مفسد اقتصادی است که توانست در سال ۸۵ از زندان فرار کند اما پس از خروج از مرزها به زندان بازگشت.

رکورد اختلاس شکسته شد
مردادماه سال ۹۰، رسانه های جمعی پرده از پرونده اختلاسی برداشتند که هنوز هم قابل باور نیست.

فردی با نام "الف خ" توانسته است با ثبت چند  شرکت در ایران و اروپا و بستن قرارداد بین شرکت های خود بیش از ۳ میلیارد دلار اختلاس کند.

وی به دنبال تاسیس بانک آریا بود که پس از پذیره نویسی سهام آن در بورس توسط بانک مرکزی توقیف شد.

بانک مرکزی درباره این اختلاس عنوان کرد که از ۲ ماه قبل از شروع سال ۹۰ به بانک صادرات درباره این اختلاس هشدار داده شده بود اما بانک صادرات ادعا می کند که هیچ گونه هشداری در این باره دریافت نکرده است.

اما بانک مرکزی که درباره این اختلاس خبر داشت چرا اجازه داد تا رقم ۸۰۰ میلیارد اختلاس این فرد در سال ۸۹ به ۲هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۰ برسد سپس اقدام کند؟ و بانک صادرات که ادعا می کند مردم باید از اقدام این بانک تشکر کنند مشخص نمی کند که در کدام بخش مدیران این بانک موفق عمل کرده اند که شایسته شکر گزاری شده اند؟ از طرف دیگر ارقام اعلام شده در این اختلاس به گونه ای نیست که یک شعبه در اهواز بتواند به تنهایی آن را تامین کند و برای پرداخت چنین ال سی هایی نیاز به هماهنگی با شعبه مرکزی بانک صادرات است بنابراین "خانه از پای بست ویران است..." .

بانک صادرات رکورد دار اختلاس ها
نکته ای که در این گزارش جالب به نظر می رسد این است که بزرگترین اختلاسها که تا امسال در دست فاضل خداداد بود و این بار به دست "الف خ" سپرده شد هر دو در بانک صادرات انجام شده است.

و نکته دیگر اینکه فاضل خداداد با ۴۶۷ میلیون دلار اختلاص مفسد فی الارض اعلام شده و اعدام شد؛ آیا مجریان قانون هنوز هم با جدیت دربرابر مفسدین اقتصادی قرار می گیرند و حکمی شایسته اختلاس ۳ میلیارد دلاری "آقای الف خ" صادر می کنند؟

منبع:

http://iranyar.ir

 

 ( و شاه بیت این داستان را بخوانید: که به منظور حفظ آبروی افراد درگیر در این پرونده ها، از کار ایشان به جای دزدی با عنوان مبهم تر و آبرومندانه تر اختلاس یاد می شود و به جای درج نام های بسیاری از این دزدان فقط به حروف اختصاری بسنده می گردد که مبادا در مملکت اسلامی، خدشه ای به آبرو و حیثیت مؤمنی وارد شود چون حفظ آبروی مؤمن (!!!!!!!!!!!!!!) اگرچه دزد باشد و از مال و زندگی میلیون ها انسان درمانده و محتاج نان شب در این سرزمین دزدیده باشد؛ بسی مهمتر از اجرای حق و عدالت است! آری آن وزیر در دیار کفر (!!) به دلیل نادیده گرفتن قوانین راهنمایی و رانندگی مجبور به استعفا می شود و در این دارالأسلام کسی نباید قضیه ی دزدی میلیاردها پول از بیت المال را زیاد ....................................................... بدهد!!)

 


برچسب‌ها: آنها و ما
[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


منبع:

http://zaminonline.com

 

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

این مرد، ۲۲ سال در یک گودال تاریک زندگی می کرد!

زندگی در یک گودال تنگ و تاریک حتی برای مدتی کوتاه شاید برای خیلی‌ها کابوسی مرگبار باشد اما جواد الشماری سال‌های زیادی در این شرایط سخت زندگی کرد تا بتواند از مرگ حتمی جان سالم به در ببرد. در حقیقت این مرد عراقی که در دوران حکومت صدام بر عراق به مرگ محکوم شده بود، برای نجات جان خودش تصمیم گرفت که به این گودال تاریک پناه ببرد و مدتی را در آنجا سپری کند. غافل از اینکه این مدت کوتاه به 22 سال طولانی تبدیل شد تا اینکه بالاخره در سال 2003 و با سقوط رژیم صدام از این گودال خارج شد تا مثل بقیه مردم بدون‌ترس و هراس زندگی کند. با اینکه چیزی حدود 9 سال از آزادی الشماری می‌گذرد اما هنوز هم خیلی‌ها داستان زندگی شگفت‌انگیز او را برای هم تعریف می‌کنند و این مرد عراقی بین هموطنانش چهره شناخته شده و معروفی است... 


برچسب‌ها: پراکنده ها
ادامه مطلب
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛ بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.

 

 (گاندی)


برچسب‌ها: نکته ها
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در شگفتم که گاهی:

تیمی از چندین پزشک با پشتوانه ی هزاران سال دانش حیرت انگیز پزشکی می کوشند جانی را از مرگ نجات دهند

و گاهی نیز...!!

راز مرگ با طناب دار آشکار شد

پزشکی - اعدام با طناب دار به دو شیوه انجام می‌شود: یکی با رها کردن فرد از طناب دار که شکستن گردن و قطع سریع نخاع، او را از پای درمی‌آورد؛ و دیگری آویزان کردن از طناب دار که فرد در زمانی طولانی‌تر خفه می‌شود و می‌میرد.


برچسب‌ها: اعدام
ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

آنها:

نام این مرد هاروکا ایشیماتسو است.

او مدیرعامل ژاپن ایرلاینز است. یکی از ده ایرلاین برتر جهان.
او برای اینکه کارمندان شرکتش اخراج نشوند، حقوق خودش را کاهش داد.
از سال 2007 تابحال، حقوق او حتی کمتر از حقوق خلبان های زیردستش است.

 

او با اتوبوس به سر کار می رود.

 


برچسب‌ها: آنها و ما
ادامه مطلب
[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

شاعری خاموش که

شعفش به سخره می گیرد شادمانی و پایکوبی مستانه ی مولوی را

آنگاه که می بیند قامت رشید فرزندش را


شاعری خاموش که

اندوهش خنده می زند بر

اندوه بی پایان جهان

آنگاه که خاری می خلد در انگشت فرزندش


شاعری خاموش که

در سکوتش به بلندای بی نهایت فریاد عشق است


شاعری خاموش که

در این نزدیکی است اگرچه

گهواره ی دیوانش

هرگز کودک سرورش را

و کودک اندوهش را

و کودک فریادش را

و کودک عشقش را

بر خویش ندیده است

اینگونه است مادر..


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ شنبه 23 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

گفته شد اخیراً در شهر مریوان پزشکی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. طبق شایعات ظاهراً دلیل این قضیه آن بوده که گویا این پزشک جراح برای انجام یک عمل جراحی درخواست مبلغ 500هزار تومان رشوه نموده که چون بیمار ناتوان از پرداخت آن بوده است؛ لذا در خصوص عملیات معالجه ی وی اهمال صورت گرفته و در نتیجه بیمار که جوانی تصادفی بوده فوت کرده است. اینکه تا چه حد این شایعه صحت دارد و اصل ماجرا چیست، در آنچه که از نظر خواهد گذشت، البته تأثیر چندانی ندارد. چرا که به ضرس قاطع می توان گفت که امروزه متأسفانه دستگاه درمان و خدمات پزشکی در کشور با بحران های عدیده ای رو به روست. همین یک سال اخیر بود که گفته شد چند بیمار در اطراف تهران در بیابان رها گشته اند و برای مدتی خوراک رسانه ها را این مشت نمونه ی هزارها خروار مسائل و مشکلات درمانی و بیمارستانی تأمین کرد و بعد تمام.. نگارنده در این پست بر آن نیست تا به تحلیل مسائل بپردازد بلکه بیشتر مروری بر خود مسائل است که مد نظر قرار می گیرد. به راستی آیا تا کنون چنان که باید کسی در این مورد تحقیقی جامع به عمل آورده است که در بیمارستان های کشور چه می گذرد؟ آیا کسی به این مسئله پرداخته است که دستگاه های متصدی درمان و معالجه از مراکز دولتی گرفته تا مراکز خصوصی، تا چه حد پایبند به اصول و شرافت حرفه ای خود هستند؟ آیا اساساً دعاوی پزشکی در صورت طرح از سوی شاکیان، از سوی مراجع ذیربط به سرانجامی بایسته می رسند؟

حتماً لازم نیست که محقق یا کوشنده ی حقوق بشر باشید تا بتوانید به یک ارزیابی کلّی و البته بسیار نزدیک به واقعیت در خصوص این موضوع دست یابید. کافی است یک بار سر و کارتان با بیمارستان و مسائل درمانی بیفتد تا بی درنگ به آشفته بازار این بخش از ساختارهای اجتماعی ایران امروز پی ببرید. بگذارید در چند پرده ی کوتاه چگونگی وضعیت را از نظر بگذرانیم:


برچسب‌ها: نقد
ادامه مطلب
[ جمعه 22 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

له سه ر فه رشی شه قامان شه و

له گه ل تو بووم ده چووم

ئه مما..

که بینیم سیبه ریکی تاک

له خه و رابووم..

ئه تو بووی هه ر ئه تو

من نا..!

 

ترجمه:

بر فرش خیابان ها شباهنگام

با تو راه می پیمودم

اما

چون دیدم سایه ای تنها را

از خواب بیدار شدم:

تنها تو بودی

نه من..!


برچسب‌ها: شعر کردی
[ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 23 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب